آسمان آبی

جایی برای نوشتن روزنوشت هایم در کمال آرامش!

آسمان آبی

جایی برای نوشتن روزنوشت هایم در کمال آرامش!

قسمت اول :چرا اینقدر غمگین هستیم؟!

سلام به همه دوستای عزیزم

سرانجام این امتحانهای من تموم شد...امروز آخرین امتحانم بود که فکر کنم نتیجه اش بد نشه(البته زیاد بدنشه!)...هیچکدوم از نمره ها هم فعلا اعلام نشده... من می خوام ترم تابستونی بگیرم...کارهای مربوط به ترم تابستون هم از چند روز دیگه شروع میشه،پس فعلا ترجیح میدم تو این چند روز در مورد درس و دانشگاه چیزی ننویسم،چون هم خودم خیلی خسته شدم و هم می‌دونم که شما هرجا میرید همش باید روزنوشت های امتحانی بخونید و شاید بنویسید!

یک موضوعی هست که چند روزه فکرم رو مشغول کرده،با خودم گفتم اگه این موضوع رو با شما مطرح کنم شاید با هم به نتیجه خوبی برسیم:

من وقتی به خیلی از آدمهای اطرافم نگاه می‌کنم،وقتی نوشته های بعضی از وبلاگها رو می خونم،حتی بعضی اوقات وقتی نامه هایی که مردم به مجلات می‌نویسند رو می خونم،میبینم همه دائم از غصه و افسردگی گله میکنند( خود من هم گاهی شاید اینکار رو بکنم )!...البته یک نکته ای رو در جهت روشن کردن مطلب باید توضیح بدم...منظور من از ناراحتی و...،اتفاقات جدی و تلخ زندگی و بحران های طبیعی بعد ازاون در یه تایم زمانی مشخص و معقول نیست، چون همه انسانها توی زندگیشون خواسته یا نا خواسته در گیر مشکلات احساسی و اجتماعی و...هستندو کاملا منطقیه که ما به خاطر این اتفاقات گریه کنیم،افسرده بشیم و تمام احساسات تلخ انسانی رو تجربه کنیم، اما اینکه  چطور بعد از پیش اومدن یک بحران و پشت سر گذاشتن شُک ها و آسیب های روحی اولیه با حقایق روبرو بشیم و چطور به خودمون کمک کنیم خیلی اهمیت داره...معمولا بعضی ازما دشمن شماره یک خودمون هستیم...دائم به خودمون استرس وارد میکنیم،خودمون رو شکنجه میدیم و هزار بلای دیگه سر خودمون میاریم...

یه مثال خیلی ساده برای این موضوع این هست که مثلا وقتی توی یک مسئله احساسی یا کاری یا... با شکست مواجه میشیم اول در یک محاکمه صحرایی خودمون رو به اتاقمون تبعید میکنیم..بعد تلاش میکنیم اسباب شکنجه رو در اسرع وقت تهیه کنیمَ ،به عنوان اولین قدم میریم تمام اهنگهایی که از اونها خاطره تلخ داریم رو پیدا میکنیم و به صورت شبانه روزی بهشون گوش میدیم،در قدم بعدی سعی میکنیم غمگین ترین شعرها و نوشته ها و داستانهاوحرفهارو پیدا کنیم و همشون رو بخونیم...دائم با شکست خورده ترین آدمهایی که میشناسیم و حتی ممکنه نشناسیم هم ذات پنداری میکنیم!...هر دفعه که از جلوی آینه رد میشیم سعی میکنیم قیافمون از دفعه قبل یه درجه غمگین تر شده باشه!...در این راه اگه موهامون رو برس نکشیم و اینقدر گریه کنیم که از شدت پف کسی نتونه تشخیص بده چشمهامون بازه یا بسته بیشتر به داغون شدن چهرمون میتونیم کمک میکنیم!...و مهمترین نکته اینه که یا اصلا غذا نمی خوریم تا از لاغری شبیه آدمهای قحطی زده بشیم و یا اینقدر به خودمون لج میکنیم و غذا می خورریم تا از شدت چاقی قابل شناسایی نباشیم و تازه در توجیه کارمون دائم میگیم از شدت غصه اینطوری شدم..اصلا ربطی به غذا نداره!...و معمولا تیر خلاص هم تلقین مدام این جملات هست:این موقعیتی که از دست دام بهترین اتفاق زندگیم بود،من حالم خیلی بده،من خیلی داغون و افسرده هستم،میدونم دیگه هیشکی منو دوست نداره ،همش تقصیر من بود و....هزار تا جمله دیگه  که میشه به جای نقطه ها گذاشت که چون همه همشو  حفظیم از نوشتنش صرف نظر میکنم!

تازه اگر این شکست احساسی باشه فردی رو که از دست دادیم دائم در رویاهامون بزرگ میکنیم و خوبیها و صفات فوق انسانی رو در ذهنمون و موقع توصیفش برای دیگران تعریف میکنیم که نه تنها وجود خارجی نداره بلکه اصلا امکان وجود داشتن در یک انسان رو نداره!!

در موارد خیلی حاد هم فرد ممکنه تصمیم به نابود کردن خودش بگیره که چون این موضوع موردی پیش میاد و درصد وقوعش کمه از بحثمون کنار گذاشته میشه!

به این مثال میشه موارد متعددی اضافه کرد که چون پست بیش از حد طولانی میشه ترجیح میدم فعلا در موردشون چیزی نگم.اما در یک جمله به طور خلاصه میشه گفت:نسبت به هر آنچه در اطرافمون میگذره و نسبت به ظاهر و درون خودمون بی تفاوت میشیم و هیچ اهمیتی به خودمون نمی‌دیم!

من فکر می‌کنم خیلی ها این موضوع رو تجربه کردن و در این شرایط به جای کمک کردن به خودشون بیشتر تلاش کردن تا قضیه رو حاد کنند و بیشتر خودشون رو آزار بدن...

اما چرا؟....فکر میکنید علت این رفتار چیه و یا در این شرایط برای کمک به بهتر شدن وضعیت روحیمون باید چکار کنیم؟

پ . ن :ادامه دارد...

نظرات 34 + ارسال نظر
مریم پاییزی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ب.ظ

اون موضوع مسکوت رو برام ایمیل کن پس لفطن
میشه ها ! نمیشه؟ دیدی میشه :دی
فردا امتحان دارم :))))))))))))))))))))

باشه...حتما...شایدم یه جور دیگه نوشتمش که این دفعه باعث سیل نشه!...
خب...:دی

مهتاب شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ب.ظ http://mahtab200763.blogfa.com/

سلام عزیزممممممم :*

خیلی خوب کردی برام میل زدی ‌مرسی که خبر دادی :*

راجع به موضوع پستت ... من کلا برعکسم! یعنی بدترین اتفاق هم که بیفته و بدترین گند رو هم که بزنم باز هم در کمال پررویی به خودم دلدلری می دم می گم فدای سرت ... چیزی نبود که .... تو بهترشو می توی انجام بدی ...

نمی دونم خوبه یا نه... شاید یه تعادل بین من و اون حالتی که تو گفتی برقرار شه بهتر باشه :دی

موفق باشی :*:*:*

سلام عزیزم
خیلی خوبه که اینطوری هستی...
یعنی این رفتارهایی که من نوشتم رفتارهای منطقی نیست...(مثال برای روشن شدن مطلب بود)
توی پست بعدی می خوام در مورد اینکه به جای اینها چه کارهای بهتری میشه انجام داد بنویسم...
مرسی...بوس

مریم پاییزی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ب.ظ

خ.ب خانوم خانوما الان که من دلم یه عااالمه گرفته و دلم میخواد گریه کنم و یه عالمه آهنگ غمگین گوش کنم تکلیف چیه؟ هااا؟

عزیزم من که توضیح دادم...
منظورم اتفاقای موردی نبود که
منظورم ادمهایی هست که شبانه روزی دارن غصه می خورن و خودشون رو داغون میکنن
وگرنه تو که همیشه دختر شاد و با روحیه ایی هستی(بوس)
چرا دلت گرفته مریمی...

من شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ http://who-iis-who.blogfa.com

سلام ..
ازنظر من انسانها در شرایط مختلف عکسالعملهای متفاوت دارند .. اما همه ی اینهایی که گفتی به این خاطره که اندازه ی باورها و میزان پبوری ها در افراد خیلی متفاوته .. هر کسی در برخورد با معزلاتش نیاز داره خودش و به ارامش برسونه .. یکی با گریه .. یکی با تداعی کردن خاطرات و اون یکی هم با بی خیالی ... مهم اینه که وقتی غم داری باید یه جورایی به هر شکل ممکن خودت و به نقطه ی تعادل برسونی .. پس این تنشها از نظر من کاملا طبیعی به نظر میرسه .. گو اینکه همه ی ما بهش نیاز داریم .. چرا که جز این هم راهی برای دلداری دادن خودمون و حتی برقراری تعادل و اآرامش و ارتباط با خودمون نداریم !!! بهترین راه هم اینه که جلوی خودمون و نگیریم و هر چی داریم بریزیم بیرون و از خودمون دور کنیم همین !

سلام عزیزم
حرفهات رو کاملا قبول دارم،اما منظور من تایم نرمال تخلیه ناراحتی های روحی یه آدم نیست...منظور من آدمهایی هستن که خودشون رو شکنجه میدن به جای اینکه برای بهتر شدن شرایط روحیشون تلاش کنند دائم توی لاک تنهاییشون فرو میرن و حال خودشون رو بدتر میکنند...آدمهایی که به خودشون کمک نمی کنند...با تلقین و غصه خوردن مدام به مرحله ایی از افسردگی میرسن که دیگه از زندگیشون هیچ لذتی نمیبرن...

رومینا یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:31 ق.ظ http://romina-fs.blogsky.com

من تقریبا دو ماه یه مشکلی داشتم .لی هیچ کدوم از این کارایی که تو گفتیو انجام ندادم.چون به خودم مطمئن بودم.خوب مینویسی ها

خیلی خوبه که تونستی با موضوع منطقی برخورد کنی...
مرسی

هدیه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ق.ظ http://icecream24.persianblog.com

الهی فدات بشم من . چقدر نظراتت شبیه منه !!!
من خودم هم همیشه میگم : ما ادما به مرض خود ازاری گرفتاریم . خدا نکنه یه اتفاق کوچیک بیفته دیگه تا اخر عمر افسرده بازی در میاریم و هی واسه خودمون دل میسوزونیم و عزاداری میکنیم . فقط دنبال کسایی هستیم که بهش نرسیم . تو ذهنمون طرفو میکنیم غول و دیگه فکر میکنیم طرف فرشته الهی بوده و ما اونو از دست دادیم .
من که الان با مایکل قهرم فقط بدی هاش میاد جلو چشمم و هی میگم اخیش از دستش راحت شدماااا !!!
خب چقدر حرف زدم .
خیلی از وبلاگت خوشم اومد
مواظب خودت باش
امتحان دارم . سه شنبه که امتحانمو دادم میام وبلاگتو میخونم .

خدا نکنه....جدی؟
دقیقا متوجه منظورت هستم...من می خوام بگم چرا به جای خودآزاری به خودمون کمک نمیکنیم تا بحران رو پشت سر بزاریم و به یه مرحله تازه از زندگی برسیم...
میدونی چون واقع بینانه به موضوع فکر کردی...بعد از اینکه مرحله بحران رو گذروندی تصمیم گرفتی روحیه از دست رفتت رو بازیابی کنی.
مرسی که حرفهاتو گفتی...
ممنون عزیزم
خوشحال میشم
بوس

کلاغی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ق.ظ http://www.kalagh777.blogfa.com/

سلام خوشکله !
با من دوست می شی؟

سلام عزیزم!
باید فکر کنم:دی
بله..حتما(بوس)

نوشته بر باد یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ق.ظ http://tadi.blogfa.com

باهات موافقم وقتی یه مشکلی پیش میاد آدمها دو گروه میشن کسایی که راحت تحملش می کنن وکسایی که خودشونو اذیت می کنن.احتمالا من از گروه دومم....هی میشینم وبهش فکر می کنم وگریه می کنم ولی فقط تا همین حد...ولی همین هم خیلی داغونم میکنه......تو این موقع ها سعی می کنم کارایی که دوست دارم انجام بدم یا بزنم بیرون....پارکی...جایی...این جوری حالم بهتر میشه.......تداعی

خوبه عزیزم..این خیلی مهمه که آدم ایراد کار خودش رو بدونه...و بهتر از همه تلاشی هست که برای تغییر روحیه ات انجام میدی...
مرسی تداعی جان

سیب مهربون یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:17 ق.ظ

سلام ساندی
باید بخونم
صبحت به خیر
افتابی باشی و اسمانی

سلام سیبی جون
برو بخون
صبح تو هم بخیر باشه و ارزو میکنم روز شادی در پیش رو داشته باشی

غریبه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:02 ق.ظ http://quotidien.blogfa.com

روشهای جالبی برای خود آزاری داری هر چند که من هم روشهای مشابهی به کار میبرم :ی به همین روش ادامه بده :ی
ولی جدی خیلی بده که ما دخترها تا یه شکست مسخره میخوریم چه عشفی چه کاری یا هر چیز دیگه زرتی غش و ضعف میکنیم در حالی که دنیا که به آخر نرسیده ولی خود مازوخیزمه دیگه کاریش نمیشه کرد p:
بهترین کار که من جدیداً پیش گرفتم بی خیالیه :ی میزنم به دنده بی خالی فطیر.... جواب میده امتخان کن ;)

عزیزم تقریبا همه از همچین روشهایی استفده می کنند تنها تفاوت بین شدت خود آزاری فردیه که روشهامون رو از هم متمایز میکنه:دی
موافقم...معمولا زنها و مخصوصا دخترهای جوون خیلی زیاد از این روشها استفاده می کنند و روحیه خودشون رو زودتر از دست میدن...خوبه اینهم یک راه برای تغییر شرایطه روحیه...تو پست بعدی اینو حتمابرای بقیه هم مینویسم...

سیب مهربون یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ق.ظ

وسه همینه که گفتم بی خیال گل من
برا همینه که گفتم هر چیز که باعث بشه اون موضوع تداعی بشه رو بذا رکنار
آفتابی باش ساندی من...
و آِسمان ذهنت همواره ابی باد...

میدونم عزیزم...هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر به به درستی حرفهات پی میبرم...
باور کن دارم تمام تلاشم رو میکنم که آروم و شاد و پر انرژی باشم...
من حتما موفق میشم...مطمئنم
بوس بوس دوست مهربونم

سیب مهربون یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:16 ق.ظ

ولی قبول باید بکنیم یکی هم عین من..وقتهایی که دست خودش نیست یهو یاد یه موضوعی می افته..
البته باید بگم وقتی ادم میره تو مود غم یهو همه غم هاش میان سراغش...
منم وقتی حالم بد میشه یهو قاطی م یکنم
وگرنه خودت می دونی که
وقتی هم خوبم خوبم...
و می تونم حتی به یکی دیگه کمک کنم تا خوب باشه
همه اون کارهایی که خودم کردم

درسته...توی حرفهام گفتم منظورم اتفاقهای موردی یا بحرانهای جدی روحی نیست...هر چی باشه ما انسانیم و دارای احساس و روحیه حساس...طبیعیه که گاهی اوقات تحملمون رو از دست میدیم...اما من دیدم که چقدر تلاش میکنی تا به خودت کمک کنی و حتی اجازه نمیدی کسی از ناراحتیت ناراحت بشه...دیدم که چطور به قول خودت جن کشی کردی و تمام مشکلات رو از خودت داری دور میکنی...به نظر من زمین خوردن اشکال نداره...مهم این هست که بعدش بتونیم بلند شیم و قوی تر از قبل به راهمون ادامه بدیم...بوس

ماریا یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ق.ظ http://www.zizi123.persianblog.com/

سلام خوبی؟خوش حالم که امتحانات تموم شد و راحت شدی به نظر من مشکلات همه ریشه در خود ادمها داره ادمها خودشون برای خودشون مشکل درست میکنن پس اگه تصمیم بگیرن میتونن راه حلشم پیدا کنن به جز بلایایی طبیعی

سلام...مرسی عزیزم
کاملا با حرفت موافقم اولین قدم برای بهتر شدن اراده و تصمیم قاطع برای تغییر هست...

یاس یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ق.ظ http://atre-yasmn.persianblog.com

سلام ساندی گلم! هوممم!راستش منم همینطور بودم مخصوصا اون قسمت آهنگ.اما مثلا اگه بطور اتفاقی آهنگی شاد گوش می کردم دیگه دلم نمی خواست از اون حال و هوای شاد بیرون بیام.تا اینکه یه دفتر خدا درست کردم که خیلیم خوشگله.باورت نمی شه هر وقت ناراحتم یا حتی خوشحالم و تعادلمو از دست می دوم وقتی توش می نویسم حتی دو خط آنچنان آرامش روحی می گیرم که حتی بعدش می تونم افسرده ترین آدمها رو هم سر حال بیارم!حاضرم قسم بخورم اگه اون دفتر نبود من خیلی از روزای زندگیمو نمی تونستم تحمل کنم.شاید به همین خاطر بود که موقع امتحانا دوستام میومدن و دو دقیقه فقط صورت منو نگاه می کردن!می گفتن آرامش می گیریم!!!!!!!!

سلام یاس عزیزم
خیلی عالیه که یه روش به این خوبی پیدا کردی تا مشکل رو بر طرف کنی...این آرامشی که ازش گفتی همیشه در حرفات مشخصه...خیلی قشنگ نوشتی حتما توی پست بعدی این کامنت رو توی حرفهای خواهم نوشت
مرسی خوشگلم(بوس)

رها(ستایش) یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ق.ظ http://setayesh07.blogfa.com

سلام

ممنو ن بابت تبریکات صمیمیانه

بعدا می یام پست هاتو کامل میخونم

فعلا

سلام...
خواهش میکنم
خوشحال میشم
فعلا

دختر ۲۰ ساله یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.20sale.blogfa.com

راس میگی عزیزم...منم همین جورم خیلی وقت ها...
یه موضوع ناراحت کننده که پیش میاد..دیگه همه ناخوشیهای زندگیم میاد تو ذهنم و اصابم بیشتر خورد میشه.
ولی معمولا وقتی میخوابم و بیدار میشم این حس کاملا از بین میره.ولی اگه این غم غمه عمیقی و مهمی باشه..کلی طول میکشه تا خوب شه...و تنها راهم اینه دست به دامنه خدا میشم و ازش کمک میخوام..و در کنارشم خودمم سعی میکنم به روحیم کمک کنم.:-)

خیلی خوبه که یک راه حلی پیدا کردی تا باهاش به آرامش برسی و مهمترین موضوع اینه که خودت هم به خودت کمک می کنی تا روحیت رو ترمیم کنی...
ممنون عزیزم...خیلی خوب همه چیز رو توضیح دادی.
بوس

آزی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ http://goldendays.blogfa.com

وای چه خوبه که امتحانات تموم شد
خسته نباشی گلم
معلومه که تصمیم داری سریع درستو تموم کنی که رفتی سراغ ترم تابستونی
در هر صورت موفق باشی

ممنون..مرسی
تقریبا درست گفتی...یه علت دیگه هم سرگرم شدن توی تابستونه!
بازم متشکرم

آزی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ب.ظ http://goldendays.blogfa.com

عزیزم ظرفیت افراد در مواجه با مشکلات و دشواریهای زندگی متفاوته
هر کسی بنا بر میزان صبر و تحملی که داره رفتار می کنه
بعضی افراد خیلی زود تسلیم میشند و اجازه میدن سایه غم و غصه تو زندگیشون سنگین و سنگین تر بشه، بعضیا هم به جنگ غم و غصه ها میرن و از هر چیز کوچیکی برای تغییر شرایط استفاده می کنن.
که مسلماً دسته دوم برنده اند .

درست میگی،به نظر من گروه اول هم با کمی تلاش میتونند محکم تر بشن و آرامش از دست رفته خودشون رو بدست بیارن...
ممنون عزیزم

نیروانا یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:47 ب.ظ http://nirvanaslife.persianblog.com/

سلام خوبی ؟
ببخش که نشد جواب ایمیلت رو بدم . میخواستم این وبلاگت رو لینک کنم ولی گفتم شاید نکنمش بهتر باشه . ایرادی نداره اگه که لینکش کنم . به اینجا هم سر زده بودم قبلاْ . بازهم ببخش که کامنت نذاشتم .

سلام عزیزم
مرسی...
خواهش میکنم اون ایمیل برای اطلاع دادن موضوع بود جواب نمی خواستم...خواهش میکنم...الان میام بهت میگم.
قربونت

دیووونه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ http://www.ma-divoone-eshgh.blogfa.com

سلام گل نازم
امیدوارم خوب باشی و امتحاناتت رو خوب داده باشی با نمره های عالی و درخشان
کاملا با نظرت موافقم اما اینو هم مطمئنم که قبول داری که اون لحظه ناخودآگاه این کارا و رفتارا و فکرا ازش سر میزنه
مثلا وقتی به خاطر یه موضوع که ممکن بوده زندگیتو تغییر بده و نشده اون لحظه تو از شدت ناراحتی که نمیتونی آهنگ شاد گوش کنی و برقصی میتونی؟میتونی بخندی و ذهنتو و اون موضوع رو فراموش کنی نمیتونی که
اما به نظر من میشه اون موضوع رو کمرنگ کرد چند تا نفس عمیق و بعد با گفتن جمله هایی که مارو از اون حال و هوا بیرون بیاره و به اعتماد بنفسمون و ایمانمون کمک کنه خیلی کارسازه
معمولا وقتی من اینطوری میشم یه جمله رو مدام با خودم زمزمه میکنم:
هر وقت مشکل بزرگی داری نگو خدایا مشکل بزرگی دارم بلکه بگو مشکل من خدای بزرگی دارم
شاد باشی خانومی
راستی ادامه باران رو نمینویسی؟
دوستت دارم بووووس

سلام عزیزم
من هم دقیقا منظورم همین قسمت دوم حرفت هست...من تو نوشتم گفتم که هر کسی هم که بگه اینکار هارو نمیکنه شعار میده...حتی خود من هم وقتی ناراحتم خیلی داغون و افسرده میشم اما اینکه بعدش چه کار کنیم مهمه...یا باید شرایطی رو فراهم کرد از این بحران خارج شد یا میشه کاری کنی که هر روز حالت بدتر بشه و افسردگیت شدت پیدا کنه...این قسمت دوم حرفت دقیقا موضوعی هست که من دنبالشم تو بعد از بحران به خودت کمک می کنی تا روحیت بهتر بشه و این خیلی عالیه دوست من...
ممنون از لطفت...
باید یه تغییراتی توش بدم...بعد که آماده شد مینویسمش...
منم دوست دارم بوسسسس
موفق باشی

نوشته بر باد دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ق.ظ http://tadi.blogfa.com

ساندی جان به روزم....خوشحال میشم بیای....تداعی

رها دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ق.ظ http://rahaaaa.persianblog.com

سلام ساندی جونم.
من که وبلاگ قبلیت رو ندیدم ولی با همین چند تا نوشته فهمیدم که چقدرررررررر دختر باشعور و فهمیده ای هستی.
مرسی از اینکه به من سر میزنی.
خیلی خوشحال میشم که لینکم کنی.
من هم بهت لینک میدم.

سلام عزیزم
خیلی ممنونم از لطفت...
خواهش میکنم...لطف داری
منم حتما لینکت میکنم...
مرسی

رویا دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:30 ق.ظ http://baraye-iliya.blogfa.com/

سلام
دیروز برات کامنت گذاشتم یهو برق قطع شد ! الهی سوسک شی بابا برقی ! اون وق تو می گی افسرده نباشین !!!!!! این همه بدبختی داریم چرا افسرده نباشیم ؟! ( همش شوخی بود .....) چرا کامنت دونیت شکلک نداره ؟ باید پانتومیم بازی کنیم ! ( چشمک )

در ضمن من لینکت می کنم

تو هم لینکم کنی دعای منو پشت سرت داری ننه ...( بوووووووس )

سلام...
جدی؟...چقدر بد!...الهی آمین..فقط پردار نباشه ها...من میترسم:دی
خب بلاگ اسکای اینطوری..تقصیر من نیست!عوضش به کامنت ها میتونم جواب بدم...
پانتومیم؟...اووووم خب یه سبک جدید کامنت گذاری اختراع کردی عزیزم..افرین(نیشش)
ممنون..منم لینکت میکنم مادر
مارو از دعای خیرتون محروم نفرمایید حاج خانوم(نیشش)
بوسسسسس

مریم پاییزی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:51 ق.ظ

کوشی پس دخمل جان؟

همین جام پسمل جان!...(چشمک)

[ بدون نام ] دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ

آزی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ق.ظ http://goldendays.blogfa.com

ساندی عزیزم
ازت یه خواهش دارم مطمئناً می تونی کمک کنی
من چی جوری میتوتم از به روز شدن بقیه وبلاگ دوستام تو وب خودم خبردار شم
مثل همونی که تو وب خودت انجام دادی
ممنون میشم کمکم کنی

عزیزم الان میام مفصل برات توضیح میدم
بوس

بهار دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 ب.ظ http://sadlife.persianblog.com/

سلام قشنگم. انشالا که در کار وبلاگ نویسی مثل گذشته موفق باشی. آرشیوهای منو بخون آنگاه خواهی دید که درپس دریادریا افسردگی و دلمردگی فانوسک امید هنوز سو سو مزیند.
راستی خوش به حالت که امتحاناتت تموم شد من ۳ تاخفن دیگه دارم.

سلام عزیزم
ممنون از لطفت خانمی
حتما می خونم
آخی...امیدوام موفق باشی(بوس)

خانومی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://dream-life.blogfa.com

مبارکه امتحانات تموم شد
من در مواردی که گفتی آبغوره گیریم فعال می شه اما غذا و آهنگ غم گین و این چیزا ندارم

ممنون عزیزم
خوبه حداقل فقط یک مورد داری
مرسی

کلاغی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ

سلام کجایی؟دلم برات تنگ شده.
خوش به حالت که امتحانات تموم شده.ببین من هر کاری می کنم پینگرم باز نمیشه آپیدم اگه تونستی پینگم کن.
اگه از ده تا کامنت کمتر بزاری ...(اسمایلی چماق به دست)

سلام من اینجام تو کجایی؟
اخی..امیدوارم مال تو هم زودتر تموم بشه
الان پینگت میکنم
اومدددم(نیششش)

کلاغی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ

الهی قربون شلکت برم .
امدی و پینگم کردی و ۱۰ تا کامنت گذاشتی.منم می رم حرم امام رضا و یه عالمه دعات می کنم .می گم هر چی دلت می خواد خدا بهت بده...
دلم تنگه برات

خدا نکنه عزیزم
کاری نکردم که...آدم اگه برا دوستی جونش ۱۰ تا کامنت نزاره کهپس برا کی بزاره؟!...مرسییییییی خوشگلم...بوسسسس
منم همینطور

نیروانا دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://nirvanaslife.persianblog.com

سلام عزیزم . خوبی ؟
نمیدونم چرا رابطه ام با مهدی اینقدر بالا پائین میشه . میبینی که همش هم تقصیر اونه . فکر نکنم من زیاد حساس شده باشم . هر کسی هم جای من بود و میدید دوست پسرش به یه دختری زنگ زده ناراحت میشد خوب ! الان زنگ زد و یه عالمه حرف زد که : کار بدی نکرده و میخواسته چمدونش رو بگیره و این حرفا ! ولی من که باور نمیکنم . شاید هم راست بگه ! چه میدونم ؟

سلام عزیزم
مرسی...حق داری که ناراحت بشی!
منم به خاطر همین میگم باهاش جدی حرف بزن و تکلیفت رو روشن کن
اینطوری اعصاب خودت هم آروم میشه
امیدوارم راست بگه...
مواظب خودت باش(بوسس)

francois چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:35 ق.ظ http://www.francois.blogsky.com

some times we forget the rose is rose

francois چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ق.ظ http://www.francois.blogsky.com

the peace is a hiden ring in our life i think peace is in dream and peace in dream is pretty

francois چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.francois.blogsky.com

i accept that our life either have good and bad happens but if you feel that you are alone what you do?

من نمیدونم تنهایی چه مغایرتی با شاد زندگی کردن داره.!!...یک آدم تنها هم میتونه شاد و با انرژی باشه..و با انرژی مثبت و روحیه شادش آدم های دیگه رو به سمت خودش جذب میکنه و بعد ممکنه دیگه هیچوقت تنها نباشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد