آموزش پشت پرده!

سلام

الان مامانم رفته عروسی، اونوقت من چون خیلی دانشجوی فعالی هستم به خاطر اینکه تا ساعت هفت کلاس داشتم و وقت نداشتم به امورات جینگیل مستون کننده برسم نرفتم!...آخه کی عروسیشو وسط هفته میگیره ...من که اصلا ناراحت نیستم!....تازه اصلنشم حوصله عروسی رفتن نداشتم...

--------

یکی از استادامون تعریف میکرد میگفت چندین سال پیش یکی از دوستاش رو(که استاد حقوق بوده)دعوت میکنن بره دانشگاه علوم. ق ض ا ی ی . ق م تدریس کنه!...این دوست جان استاد هم قبول میکنه. خلاصه روز کلاس ،صبح زود راننده میاد استاد جان رو میبره ق م !...مسئول آموزش()! اونجا یه کلاس رو نشون میده میگه جناب دکتر بفرمایین کلاستون اینجاست!استادِ هم خوشحال در کلاسُ باز میکنه میره تو و  سلام میکنه...بعدش میبینه  ،کلاس خالیه!...میاد بیرون میره به اون اقاهه میگه ببخشید مثه اینکه هنوز بچه ها نیومدن...مسئوله میگه نه استاد همه سر کلاس هستن...دوباره استاد ِخوشحال میره تو کلاس ولی میبنه هیشکی نیست!بیچاره فک میکنه اینجا کلاس روح و جن و...هست..هر چی صلوات میفرسته و دعا میخونه هیشکی ظاهر نمیشه!. ..دوباره میاد میگه بابا به خدا هیشکی تو این کلاس نیست!!آقاهه میگه جناب استاد چون کلاسه شما با خواهران هست ما وسط کلاس یک پرده زدیم دانشجویان خواهر  پشت پرده نشستن!الان همشون سر کلاس هستن....(فچ کنننننن )

استادِ روش نمیشه هیچی بگه ،میاد میره تو کلاس ،میبینه بله، یه پرده وسط کلاسه!استادمون میگفت دوستش یه زنگ درس داده بعد اینقدر دچار روان پریشی شده رفته گفته من نمیتونم درس بدم، از کجا معلوم اونها پشت پرده نخوابیده باشن یا شاید دارن سبزی پاک میکنن یا یه قل دوقل بازی میکنن...

هر کاری کردن استادِ گوش نکرده ، فرار کرده اومده تهران!

پ.ن:راستی اون امتحان پتج ساعتیه رو قبول شدم!زنگ زدن گفتن با نمره خوب قبول شدی ،زود بیا برای ترم بعدی ثبت نام کن...