خاطرات کاندید جایزه اسکار!

سلام به همه دوستای نازنینم
این چندوقته کلی کارهای مختلف انجام دادم که یکمی از اونها رو امروز براتون تعریف میکنم:
آنچه گذشت:
در پستهای قبلی گفتم که من با یکی از دوستای دانشگام در نقش مادر عروس،مادر داماد ()،خواهر شوهر()به امر خطیر جهازخرون و خرید لباس عروس و رزو آرایشگاه و عکاس و فیلمبردارو....پرداختیم و اینک ادامه ماجرا...
هفته پیش دوستم اطلاع داد که چون خودش  و جناب داماد و مامی عروس از سلیقه من خوششون اومده خواهش کردن در نقش داماددوتایی بریم خرید عروسی(واقعا من از این همه ذوق و شوق خانواده داماد متعجبم..حالا جالبه که داماد تنها پسره خانواده‌ست!)،اولش نمی خواستم برم اما این دوستم اینقدر آه سوزناک کشید و مظلوم بازی در آورد که قبول کردم...چهارشنبه صبح دوستم با مقادیر متنابهی تراول اومد دنبالم و من بعد از پوشیدن کت شلوارم،(یعنی مانتو و روسری!)به قصد خرید عروسی به سمت فروشگاه هایلند حرکت کردیم!!فکر کنم شیرین ترین بخش خرید عروسی خرید لوازم آرایش و عطر و...هست.!چندساعت تموم بین لوازم آرایش و عطرها و کرمها و...راه رفتیم و ست لوازم آرایش عروس  رو خریدیم البته ناگفته نماند جناب داماد(یعنی من!) هم چندتا رژلب و رژ گونه و مداد و خوشبو کننده بدن و شامپو بدن و....برای خودم خریدم(که منو به آستانه ورشکستگی رسوند!ولی همشون عالی هستن ).پیشنهاد میکنم اگر رفتید هایلند ست پاییزه بورژوآ  رو ببینید!!رنگهاش جالبه در ضمن طبقه اول  خوشبو کننده های  بدنش   موندگاریشون خوبه...بعدش رفتیم تندیس چند دست لباس جینگولی برا عروس  خریدیم ولی هر چی گشتیم مانتو خوبی پیدا نکردیم...از اونجا هم رفتیم پاساژ قائم ست مانیکور و کلی برس و مام و سشوار و کیف لوازم آرایش و شلوار و روسری وکفش و کیف....خریدیم   و عصری با کیفهای خالی و دستهای پر از ساک هر کدوم رفتیم خونه...!!!

روز پنجشنبه هم از صبح رفتیم کیف و کفش عروسی و مانتو و چندتا روسری و لباس و....خریدیم،
احتمالا قراره به خاطر بازی زیر پوستی در سه نقش متفاوت جایزه اسکار هنرپیشه نقش اول زن امسال رو بدن من...واقعا ۳ نقش متفاوت رو اجرا کردن خیلی سخت بود جاداره از همین  تریبون از کلیه دامادها و مادر شوهرها و مادرزن ها به خاطر تلاشهای شبانه روزی در اجرای نقشهاشون  تشکر کنم!
حالا اگه برای جناب داماد زحمتی نباشه(داماد اصلی رو میگم!!)قراره هفته دیگه تشریف بیارن با این دوستم برن برای خرید کت و شلوار و خریدهای مربوط به داماد و چیزهایی که از خرید عروس باقی مونده...(البته اگه چیزی از خرید عروس باقی مونده باشه...!!!)

روز جمعه هم سالگرد مامانیم بود امسال دوازدهمین سالیه که ندارمش ولی این حس تلخ تنهایی هنوز برای من تازه است....کلی  برای افطارمهمون داشتیم.

از شنبه هم که کلاسهای دانشگاه شروع شد این ترم درسهام یکمی سخت تر از ترمهای قبل ِ...
دیشب هم برای افطار ته چین بادمجون پختم ،قبلا ته چین پخته بودم ولی ته چین بادمجون رو برای اولین بار بود که می‌پختم و اتفاقا هم خیلی خوشمزه شده بود و مامانم کلی از دستپختم تعریف کرد..اگه شما هم ته چین دوست دارید و از بادمجون هم خوشتون میاد پیشنهاد میکنم امتحانش کنید...غذای خوشمزه و نسبتا راحتیه....
آزی جون منو به یه بازی دعوت کرده که تو پست بعدی حتما مینویسمش

تو این شبها اگه یادتون موند منو هم دعا کنید...

تابعد...