آسمان آبی

جایی برای نوشتن روزنوشت هایم در کمال آرامش!

آسمان آبی

جایی برای نوشتن روزنوشت هایم در کمال آرامش!

روز پدر...

سلام بابایی

چرا تعجب کردی؟خب درسته که هیچوقت برات چیزی ننوشتم، اما نمیدونم چرا امسال همش توی دلم یه جوریه،خیلی دوست داشتم این حرفها رو بگم، اما چون دلم نمی‌خواد دیگران از احساسم با خبر بشن اینجا مینویسمشون.

میدونی ،خیلی برام سخته از احساسی که نسبت به شما دارم حرفی بزنم،آخه امسال دقیقا بیست و پنجمین روز پدریه که میاد، اما من ندارمت...دقیقا به تعداد سالهای عمرم.

من حتی توی زندگیم پدربزرگ هم نداشتم که شاید بتونم احساسی شبیه داشتنت رو تجربه کنم.نمیدونم شما هم حال منو داری و میتونی دختری که حتی نتونستی یکروز باهاش زندگی کنی رو دوست داشته باشی یا نه؟

خیلی احساس عجیبی دارم.بهم حق بده..واقعا برام سخته که بتونم معنی کلمه پدر رو درک کنم.اما میدونم یکی از تعاریف پدر یعنی تکیه گاه مطمئنی ِ که میشه روی امنیت شونه هاش ساعتها احساس آرامش کرد ولی ...

فقط دلم می خواد بهت بگم:

روزت مبارک بابایی

پ .ن :کامنتهای این پست تاییدی نیست.

 

شب آرزوها...

۱-سلام خدا جون

میگن امشب شب آرزوهاست...

از دیشب همش دارم با خودم فکر میکنم چه آرزویی امشب باید بکنم...خیلی فکر کردم، ولی بعدش دیدم تو از همه آرزوهام با خبری ،حتی بهتر از خودم...

خدای خوبم بزرگترین آرزوی من برای همه آرامش ِ...یه آرامش عمیق...مثل تر شدن گونه گل شب بو از شبنم های خنک دم صبح...مثل نسیم خنکی که توی یک بعد از ظهر گرم مرداد می خوره به صورت آدم و عمیق ترین لذت دنیا رو به آدم هدیه میده...و بعد اینکه تمام آرزوهای خوب همه رو برآورده کن و به همه خوشبختی و شادی ببخش و هیچکس رو تنها نگذار...

خدای مهربونم خواهش میکنم به من هم آرامش بده و مثل همیشه همراه تمام لحظه هام باش...کمکم کن که انسان خوبی باشم و دیگران رو دوست داشته باشم و دیگران دوستم داشته باشند...

خدایا هیچوقت تنهام نگذار..هیچوقت...

دوستت دارم ...

۲-گوش کن
یک نفر آنطرف پنجره بسته تو را میخواند
و نسیم، لای این پرده آویخته را میکاود تا تو را در یابد
نور خورشید که از منزل پر مهر خدا آمده است
لب درگاه تو در یک قدمی می ماند
قلب این پنجره از دست غم پرده به تنگ آمده است
پرده را برداریم
دل این پنجره را باز کنیم
تا که آن نور سپید به سلامی آرام
لب این قفل گره خورده به چشمان تو را باز کند
گوش کن یک نفر در تو، تو را میخواند
وخدایت آرام در دل تنگ تو
آهسته تو را می‌کاود...


پ . ن :ملوسی عزیزم خیلی ممنون که باعث شدی متوجه بشم ،امشب شب آرزوهاست .کاش میدونستی ،چقدر توی اون لحظه ایی که به اشتباه فکر کردم این شب ،هفته گذشته بوده و بعد  پست وبلاگت رو دیدم خوشحال شدم...

 

امید یا ناامیدی...مسئله این‌ست!

سلام به همه دوستای عزیزم

تا به حال در مورد معنای ضرب المثل خواستن ،توانستن است فکر کردید؟...اصلا به نظر شما ممکنه یک آرزوی محال به واقعیت تبدیل بشه؟...

دختر یکی از دوستان خانوادگیمون که از ۳-۴ سالگی میشناسمش،یه دختر مستقل و با اراده‌ست. چندسال پیش با یک پسری آشنا شد و کم کم این رابطه رنگ عاشقانه به خودش گرفت،اوایل آشناییشون مادر این دختر خانم از موضوع با خبر شد و به شکل خیلی جدی مخالفت کرد،دلیلش هم این بود که چرا از ابتدا ایشون رو در جریان نگذاشتن،بعد هم گفت که باید موضوع همینجا تموم بشه.اونهامدتها پنهانی با هم از طریق تلفن ارتباط داشتن و گاهی هم یک ملاقات کوتاه...البته اون آقا فرد محترمی بود و از هر نظر مناسب هم بودن.

خلاصه خانواده اون پسر تصمیم به خواستگاری گرفتن ، اما مادر دوستم حتی اجازه نمی‌داد اونها برای آشنایی تماس بگیرن...تمام فامیل و  آشنا واسطه شدن تا بالاخره رضایت ایشون برای جلسه خواستگاری جلب شد،( بماند که این جلب رضایت  ماهها طول کشید!!)بعد از خواستگاری هم شرط گذاشتن که باید داماد یک آپارتمان بخره ...(البته این رفتارها از روی بدجنسی نبود،شاید یک نوع نگرانی مادرانه بود که به این شکل خاص ابراز میشد!)

میدونید من فکر میکنم معجزه عشق قوی تر از اینه که با چنین چیزهایی نابود بشه!...

این دونفر نزدیک به ۲-۳ سال تلاش کردن و با تمام مشکلات  و مخالفتهاجنگیدن...نمی خوام بگم که زندگی آنچنانی درست کردن اما اون آقا تونست  یک آپارتمان۸۰ متری پیش فروش و یک ماشین پژو ۲۰۶بخره  و علاوه بر شغل قبلیش که تدریس خصوصی بود تونست یک کار خیلی خوب هم پیدا کنه...اوایل تابستون امسال خونشون رو تحویل گرفتن. خانواده ها هم وقتی اینهمه علاقه و پشت کار اونها رو دیدن، خیلی بهشون کمک کردن...

دیروز عصر دوستم کارت عروسیشو آورده بود.توی صورتش یک آرامش عمیق بود و خوشحالی توی تک تک حرکاتش موج میزد...اونها توی این چندسال حتی یک لحظه هم ناامید نشدن و هر روز برای ساختن زندگیشون و رسیدن به لحظه با هم بودن تلاش کردن...و خداوند رو هیچوقت فراموش نکردن...

دوستم میگفت:مادرش حالا خیلی به داماد با اراده اش افتخار میکنه و اونو حتی از بچه های خودش بیشتر دوست داره و میگه خیالش از هر جهت بابت زندگی اونها راحته.

خیلی خوشحالم که  این دونفردر هیچ شرایطی ناامید نشدن و بعد از سالها تلاش، با پشت سرگذاشتن تمام مشکلات تا چند روز دیگه می‌تونند زندگی پر از عشقی رو در کنار هم تجربه کنند...

بعدا نوشت:چند وقت پیش برای قسمت انتقادات و پیشنهادات بلاگ اسکای یک ایمیل فرستادم..گفتن به زودی در بخش کامنت شکلک اضافه میکنند....(اینو برای دوستایی نوشتم که به خاطر این موضوع ناراحت بودن   )

 

قسمت آخر:روشهای شاد بودن!

سلام به همه دوستای گلم

این اخرین قسمت بحثمون هست...سعی میکنم بافی مونده روشهایی که به یادم میاد رو ینویسم و در آخر هم چندتا از روشهای خوبی که دوستان توی کامنت هاشون نوشته بودن مینویسم:

هیچوقت خداوند رو فراموش  نکنید.اینکه  بدونی در هیچ جایی تنها نیستی و همیشه کسی هست که به حرفهات گوش می‌کنه و ازت مواظبت می‌کنه و هیچوقت تو رو تنها نمیگذاره احساس آرامش عجیبی در دل آدم ایجاد میکنه.

گناه خود و دیگران را عفو کنید و بخشنده باشید.وقتی شما از خطای کسی نگذرید و اونو نبخشید در واقع این خود شما هستید که با یادآوری موضوع و احساس کینه و خشم و تنفر، رنج می برید و حتی گاهی اون فرد اصلا خبر هم نداره که شما چقدر ناراحت هستید!پس با گذشت و بخشش میشه از زندگی بیشتر لذت برد.

 با اشتیاق و لذت کار کنید!.وقتی به عنوان مثال روبروی آینه می‌ایستیدو با لذت موهاتون رو شونه کنید  در خودتون انرژی مثبت ایجاد کردید که باعث شادابی خواهد شد.

در طول هفته فعالیت ورزشی که مورد علاقتون هست رو انجام بدید.اصلا خودتون رو وادار به انجام ورزش روزانه نکنید بلکه سعی کنیدبه ورزش به شکل یک تفریح نگاه کنید و به عنوان مثال به پیاده روی برید و از محیط اطرافتون لذت ببرید و یا حتی میشه با موزیک مورد علاقتون بر*قص*ید..مهم نیست چه ورزشی، بلکه مهم علاقه شما به انجامش هست!

 ساعات خیلی زیادی بیکار نمونید!شما باید به اندازه کافی استراحت کنید تا شاداب باشید اما بیکار بودن بیش از حد  باعث میشه فکرهای مختلفی به ذهنتون هجوم بیاره!پس سعی کنید همیشه برای خودتون یک سرگرمی که مورد علاقتون هم باشه فراهم کنید.این سرگرمی ممکنه سرکار رفتن،کتاب یا مجله خوندن،فیلم دیدن و یا هر چیز دیگری باشه.

در زندگی هدف داشته باشید.خیلی خوبه که برای زندگیتون برنامه و هدف داشته باشید و برای دستیابی به هدف و پیشرفت زندگی تلاش کنید.

تقریبا تمام چیزهای مهمی که یادم بود رو در این پست نوشتم البته مطمئنم همه شما روشهای خیلی زیادی بلدید و میشه هر کس با توجه به روحیاتش روش های جدیدی رو برای ساد بودن و آرامش داشتنش ابداع کنه!...اینهم  بخشهایی ازکامنت  های دوستان عزیزم که روشهای خودشون رو نوشته بودن:

یاس: من یه دفتر خدا درست کردم که خیلیم خوشگله.باورت نمی شه هر وقت ناراحتم یا حتی خوشحالم و تعادلمو از دست می دوم وقتی توش می نویسم حتی دو خط آنچنان آرامش روحی می گیرم که حتی بعدش می تونم افسرده ترین آدمها رو هم سر حال بیارم!

 دیووونه :معمولا وقتی من اینطوری میشم یه جمله رو مدام با خودم زمزمه میکنم:
هر وقت مشکل بزرگی داری نگو خدایا مشکل بزرگی دارم بلکه بگو مشکل من خدای بزرگی دارم

 بهار :درپس دریادریا افسردگی و دلمردگی فانوسک امید هنوز سو سو میزند

رها :ورزش هم میتونه موثر باشه ساندی جون مثل دوچرخه سواری یا پیاده روی یا هر ورزش دیگه...

 دختر ۲۰ ساله: یه کاره دیگه اینه که ادم سر خودش رو به چیزایی که مورد علاقشه گرم کنه تا کمتر به اون مشکل فک کنه.

کلاغی: خرید رفتن  برای من آرامش بخشه بخصوص که برم و لوازم آرایش یا کیف یا کتاب بخرم...

و در پایان  این بحث رو با حرف غریبه  به پایان می‌برم :

اگه کسی نخواد به خودش برای بهتر زندگی کردن و شاد بودن کمک کنه هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه بهش کمک کنه ...

از همه شما دوستان خوبم که با نظراتتون به من کمک کردید ممنونم...نمیدونم این بحث چقدر میتونه در زندگی شما موثر باشه اما من خودم تقریبا همه این روشهارو مدتیه  دارم انجام میدم و فکر میکنم تاثیر مثبتی در روحیه ام داشته...

پایان.